تلیم خان(زندگی نامه)
نوشته شده توسط : محمد حیدری

تلیم خان      

تلیم‌خان نوه‌ی قارا خان فرزند تیمور شاعری ترک ‌زبان در روستای مرغئی از توابع مزلقان‌چای شهرستان ساوه دیده به جهان گشود. در جوانی دل در گرو عشق خود، مهری، نهاد که تا دم مرگ ذکر نامش بر زبان بود. کشمکش‌های او با برادران مهری که با این وصلت مخالف بودند مدت مدیدی ادامه ‌داشت و عاقبت این وصل صورت نگرفت و این آغاز شیدایی وی ‌‌شد. مهری به عقد سیف الله خان که حاکم ساوه بود در‌آمد، و در آن شهر اقامت گزید، و بعدها با وی که والی شیراز ‌شد بدانجا عزیمت کرد.

در نقل‌قول‌هایی، تلیم‌خان را به دنبال مهری عازم شیراز کرده‌اند که چند سالی در بازارچه‌ای روبروی قلعه‌ی حکومتی برای دیدن مهری مشغول کار می‌شود تا دلدار را  ببیند. ولی با اعتقادات وی که در اشعارش می‌خوانیم این قابل قبول نمی‌باشد. تلیم‌خان به شیراز سفری داشته و مهری را در آنجا دیده ولی این سفر مدت‌ها پس از آن ماجرا اتفاق افتاده. وی به دعوت عمویش مهدی سلطان که والی شیراز بوده به این سفر می‌رود، مدت اقامتش در آنجا مشخص نیست. بعد از نرسیدن به وصال معشوق، طبق سنت پیامبر(ص) ازدواج کرده که حاصل آن دو پسر و یک دختر بوده است.

وی تمام عمر خود را در روستای مرغئی به سر برد و به کشاورزی، دامپروری و باغداری مشغول؛ چون در روستا این کارها با هم بوده و هست. و وی دستی نیز در معماری گچکاری، نجاری، آهنگری و ... داشته است. در این میان سفرهایی به اطراف برای محافل ادبی در روستاها و شهرهای دور و نزدیک می‌کرده که در اکثر روستاها خانه‌ای به نام خانه تلیم‌خان وجود داشته که دوستانش در اختیار وی قرار می‌دادند تا بتواند مجالس خود را بر پا کند. اهالی مزدقان و کسانی که با اشعار وی آشنایی دارند او را «حقّ عاشقی» (عاشق خدا) می‌نامند، و این لقب در میان اهالی قصّه‌ای هم دارد که جام حقّ نوشیده و برگزیده شده است.

 

مزرعه‌ی آسکین که ییلاق محسوب می‌شود حدوداً پانزده کیلومتر با مرغئی فاصله دارد، و محل کشت گندم، علوفه‌ی دام و صیفی‌جات و مایحتاج اهالی بوده که برای ذخیره‌ی زمستانی به روستا منتقل می‌شده و می‌شود. تلیم‌ برای رساندن بارها با چندین الاغ عازم مرغئی می‌شود، در مکانی که به نام «تلیم‌خان گدیگی» (تپه تلیم‌خان) شهرت یافته، بر روی بارهای علوفه شعله‌های آتش می‌بیند و برای خاموش کردن آن به سراغش می‌رود، ولی از نزدیک آتشی نمی‌یابد. این اتفاق در سه نوبت تکرار می‌شود، که هر بار مغموم و مضطرب می‌گردد. وقتی به روستا می‌رسد بعد از پیاده و جابجا کردن بارها چندین سوار نزدیک می‌شوند و از وی تقاضای آب آشامیدنی می‌کنند.

- سلام، بیز غریب دوشموشیک بو دیاره سوسوزیک.

 تلیم که فکر می‌کرد در خانه آبی نیست می‌گوید:

- سلام علیک،کوچمیشیک ییلاقا ائوده کیمسه یوخ منیمده یوکوم وار قیتاجاقام اوزیمده سوسوزام

- بیر ایچری باخ گور شاید اولا

تلیم داخل با تردید و ادای ادب سراغ کوزه‌ها می‌رود و با تعجب یکی از آنها را پر از آب می‌بیند، کمی از آب می‌نوشد و برای سواران هم می‌برد و هر کدام ظرفی می‌نوشند. سوار پیش آمده می‌گوید:

- خوب ساغ اُول تلیم سنده که اوز پایی ایچدیی، بس واروموش

 تلیم کوزه را برمی‌گرداند، وقتی بر می‌گردد اثری از سواران نمی‌بیند! به طرف دره نزدیک خانه‌ می‌دود، نشانی نمی‌یابد؛ نه گرد و خاکی و نه ردّ پایی! از رهگذران و همسایه‌ها‌ سراغ می‌گیرد که ابراز بی‌اطلاعی می‌کنند. با افکاری مغشوش راهی آسکین می‌شود، و در تپه‌ای که شعله‌ها را دیده بوده از هوش می‌رود. الاغ‌ها خود را در آسکین به آغلشان می‌رسانند. پدر از تأخیر تلیم نگران و از اهالی پرس و جو می‌کند. فردی از وجود یکی از الاغ‌ها در تپه مذکور خبر می‌دهد، پدر و اقوام راهی می‌شوند و الاغ را بر روی تپه‌ای ایستاده می‌بینند، وقتی نزدیک می‌شوند تلیم را بیهوش و در تب می‌یابند و او را به «اوبه» منتقل می‌کنند.تلیم‌خان‌ چندین روز در تب شدید و هذیان بوده، بعد از برخواستن از بستر، دگرگونی مشهودی در وی مشاهده می‌شود که آغاز دورانش می‌گرد.

 

 





:: برچسب‌ها: تلیم خان , زندگی نامه تلیم خان , مرغی , مرغئی ,
:: بازدید از این مطلب : 329
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 1 خرداد 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: